بعد از سالها دوری مادر خودش رو نشون داد ، مادر به ملاقاتشون اومد با یک بغل چیپس و پفک و خوراکی !! و بعد از یک ملاقات کوتاه باید بره دنبال گرفتاری هاش ؛ از پله ها که بالا میان سر راهشون می ایستم .ما هرسه تا توی یک لحظه بدون کلمه ای به یک موضوع مشترک فکر می کنیم . خب کلک این خوراکی ها باید همین امروز کنده بشه اما …! اما تک خوری؟! مگه میشه؟ مگه داریم؟ بچه های بهشت جوانمردان فردای این سرزمین اند، نگاه به قد کوچیک و سن کمشون نکنید ؛ آروم آروم بزرگ میشن قد می کشن ؛ مردان رشیدی خواهند شد استاد سخاوت ؛ نهالهای سبز کوچکی که درختان تنومندی خواهند شد نماد آبادانی و سرسبزی سرزمین مان … خلاصه آمدند و یک سور حسابی راه انداختند ، بشقاب های چیپس و پفک و بستنی و لواشک ؛ لقمه های مهر مادری بود که بین همه ی بچه ها تقسیم می شد و مفهوم سنگین کلمه ی عدالت در همین چیزهای کوچک معنی می شد و بچه ها اون رو می آموختند . در بزم جوانمردی همیشه چیزی برای تقسیم کردن و بخشیدن به غیر هست ، حتی اگر سخاوت تو تقسیم یک لبخند ، یک شادی کوچک؛ حتی تقسیم مهر مادری باشد که سالها تشنه دیدنش بوده ای…

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *